امیرعباسامیرعباس، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

برای امیرعباس گلم

خاطرات پسر گلم

پسرکم دنیای دوست داشتنی من

خنده و لبخندهایت
که کیلومترها ادامه پیدا می کند
قلب و روح من را گرم می کند
تو خیلی سریع بزرگ می شوی
در حالی که من آرزو می کنم هر لحظه با تو بودن
تا ابد ادامه داشته باشد
پسر کوچکم روزی یک مرد خواهی شد
و من تا همیشه کنارت خواهم بود

 

نازنین پسرم
همین که تو را دارم، بهترین هدیه ی دنیا را دارم
دیگر در بین ستاره ها به دنبال درخشان ترین ستاره نیستم
در میان گل ها به دنبال زیباترین گل نیستم
تو کهکشانی هستی از پر نور ترین ستاره ها
کودک من
روز به روز بزرگ تر میشوی و من عاشق تر
پسرک من
ممنونم که به دنیای من آمدی و زندگی را برایم زیباتر از همیشه کردی
دوستت دارم
بیشتر از دیروز
کمتر از فردا

اولین شکست عشقی🤔

عزیز دلم سلام✋ امشب بالاخره عزمم رو جزم کردم تا برات بنویسم.😁 خیلی وقته که درست برات ننوشتم.🙄 نمیدونم چرا اما واقعا مشغله هام زیاده و از این بابت ازت عذر میخوام (خیلی عذاب وجدان دارم احساس می کنم اونقدر که باید، نمیتونم برات وقت بگذارم😐) امشب میخوام برات از اولین شکست عشقیت!! در زندگیت برات بگم🤔 یکشنبه ی هفته ی گذشته بود که بالاخره تصمیمم رو عملی کردم و از شیر گرفتمت😣 تقریبا یک سال و ده ماهت شده. و چند دلیل برای این کار داشتم: اول اینکه خیلی شیر می خوردی، دوم این شیرخوردنت باعث شسده بود که توی روز نهایتش یک وعده غذا بخوری اونم نه کامل! دندونهات هم که داشت خراب میشد. و یه دلیل دیگه هم آغاز ماه مبارک رمضان بود و برای من خیلی سخت بود با ا...
31 فروردين 1400

💖💖اولین اصلاح کامل مو💖💖

پسر عزیزم هر نفست برایم نبض زندگیست که دلم را پر امید و خانه ‌ام را روشن می‌کند  برایت عمری دراز و با برکت همراه با سلامتی آرزو می ‌کنم مروارید دریای هستی من لبخندت را، شیطنتهای کودکانه ات را و شیرین زبانی هایت را با تمام دنیا عوض نمیکنم عزیز دلم سلام شنبه صبح بابایی گفت که نوبت آرایشگاه برای شما گرفته و ساعت ۸ باید آرایشگاه باشیم. هرچند که دلم نمی اومد موهات رو کوتاه کنیم اما خوب دیگه موهات خیلی بلند شده بود و چشمهات اذیت می شد. ساعت ۷ونیم آماده شده بودیم بریم. شما میخواستی کاپشنت رو بپوشی تا بریم اما پیدا نکردیم. با خنده بهت گفتم برو ببین توی اتاقت نیست؟! شما از پله ها رفتی پایین، بابایی هم پایین پله ها بود اما یهویی صدای بلندی ...
25 اسفند 1399

گوگو😁

امیرعباسم سلام پریشب اینقدر ذوق کردم که دلم نیومد این خاطره رو برات ننویسم.😄 مشغول کارهای خودم بودم که اومدی پیشم و همینطور می گفتی گوگو، فکر کردم میگی گُل، گفتم گل کو؟ اشاره کردی که برم دنبالت، دیدم کتاب ساره رو باز کردی و یه عکس خروس توش پیدا کردی و میگی گوگو یعنی قوقولی قوقو😁 ای جانم که خروس رو میشناسی. اون موقع تا حالا هم هروقت عکس خروس رو توی کتاب می بینی ذوق می کنی و بلند بلند می خندی و میگی گوگو😊 فدای پسرک گلم بشم😚😚😚😚 😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍...
25 بهمن 1399

بالاخره بعد از چند ماه😁

عزیز دلم سلام✋ پسرک گلم سلام امشب بالاخره بعد از حدود۶ماه اومدم تا برات بنویسم. 😄 ۸ روز دیگه شما یک سال و هشت ماهه میشی.🤗 توی این مدت شما حسابی شیرین شدی و شیطون بلا😙 از در و دیوار بالا میری و تحرکت ماشاالله زیاده😉 خیلی حرف نمیزنی یه سری کلمات رو میگی مثل بابا، مامان، عَمَّ، آجی، ایش (شیر)، ایس (سیب)، خواب (آخب)، دَدَ، آگا (آقا)، گوگو( قوقولی قوقو)، علوس(عروسک)، اَوُ (اَلو) و ... این ها کلماتی هست که خیلی به کار می بری وگرنه کلماتی رو که بهت می گیم تقریبا تکرار می کنی فقط بیشتر کلمات رو از آخر به اول میگی😊 بیشتر اوقات در حال دویدن هستی یعنی راه رفتن هم مثل دویدنه، یه چهارپایه داریم تا ببینی برمی داری و زیر پات می گذار...
18 بهمن 1399

اولین کوتاهی مو😗😗😗

عزیزکم سلام✋ سه شنبه ۲۱ مردادماه بالاخره دل رو به دریا زدیم و تصمیم گرفتیم موهات رو کوتاه کنیم.😉 با خانوم آرایشگر (زندایی) هماهنگ کردم و کیف پیرایش ساره رو بردیم خونه ی آقاجون (ختم انعام کوچیک خانوادگی داشتیم با خاله ها و زندایی ها) و زندایی زحمت کشید و موهات رو کوتاه کرد.😘 خیلی آروم نشستی و اجازه دادی زندایی قشنگ موهات رو کوتاه کنه. 😊 بعد از شما هم حسنا نشست و زندایی موهات رو کوتاه کرد البته اون مثل شما آروم نبود و خیلی گریه کرد و با کمک موبایل که خیلی دوست داره یه کم سرگرم شد و زندایی با سرعت موهای رو کوتاه کرد.😣 شما اولین بارت بود که موهات رو کوتاه کردیم. البته دلمون نمی اومد که کوتاه کنیم اما خوب دیگه خیلی موه...
25 مرداد 1399

اولین پویش و اولین جایزه😍

پسرکم اولین مسابقه و پویشی که شرکت کردی و جایزه بردی (جمعه ۱۷ مردادماه جایزه ات رو گرفتیم)😁 به همه ی کسانی که در پویش کودکان غدیر شرکت کرده بودند هدیه ای به رسم یادبود دادند و شما هم از این جایزه بهره بردی.😉 مبارکت باشه گلم😍 هم عید غدیرت (که عیدی برات لباس و شلوارک نو خریدیم) و هم جایزه ات که یه پازل غدیری بود. انشاالله سالیان سال این عید بزرگ رو جشن بگیری و شیعه ی مولایمان باشی و مرید 😊 ...
25 مرداد 1399

اولین ها (ایستادن،بلالی،حمام)

اولین باری که بدون کمک و مستقل ایستادی👇 ساعت ۶:۴۰ بعدازظهر روز پنجشنبه ۱۶ مردادماه به طور مستقل ایستادی و دیگه تا کلی وقت این حرکت رو تکرار میکردی و خوشحال بودی 😄 (هرچند چندین بار می افتادی اما باز هم تلاش می کردی و می ایستادی) اولین باری که بلالی خوردی👇 جمعه ۱۷ مردادماه مزرعه ی پدری از دسترنج بابایی و عموها(چقدرم که دوست داشتی عزیز دلم😁) اولین باری که با بابایی حمام رفتی 👇 شنبه ۱۸ مردادماه روز عید سعید غدیر خم (بابایی حمام بود و با اصرار زیاد من حاضر شد که شما هم به حمام بروی اولش قبول نمی کرد اما بعدش حسابی ذوق کرده بود و قند توی دلش آب شده بود😄 از بس که شما خوردنی هستی پسرکم😗) متاسفانه عکس از این اولی...
20 مرداد 1399

جشن دندونی😘

عزیز دلم سلام✋ بالاخره شنبه ی این هفته یعنی ۱۱ مردادماه برات جشن دندونی گرفتیم.🤗 به خاطر کرونا خیلی استرس داشتیم اما خوب دیگه یه جشن کوچولو برات گرفتیم.😊 برات آش دندونی پختم (البته یه قابلمه ی کوچیک پختم چون همه این آش رو دوست ندارند😉) و آش رشته هم پختیم و برای همه دادیم.😄 یه کیک هم خاله راضی زحمت کشید و برات پخت و با هم تزئین کردیم.😁 و یه ژله هم درست کردم که البته یادم رفت ژله ی سفیدش رو بریزم و با امکاناتی که داشتم تزئین کردم😄 خاله زهره هم زحمت دوخت لباست رو کشید و خودم با نمد برات تزئین کردم و یه تاج نمدی هم برات درست کردم که البته نمیگذاشتی روی سرت باشه😁 الان ۴ تا دندون داری دو تا بالا و دو تا پایین که همش رو با ه...
15 مرداد 1399

پویش بزرگ کودکان_علوی ویژه سیزدهمین_جشنواره_غدیر

💗سلام به همه ی نی نی وبلاگی های عزیز💗 ساره و امیر عباس و پسرخاله هاشون (امیرعلی و امیر مهدی) در یک پویش ویژه ی عید غدیر شرکت کردند و نیازمند حمایت دوستان هستند.😊 لطفا اگه تلگرام دارید این عکس رو توی کانال محله پزوه (#محله_پزوه🔻🌴 POZVE@🌴) لایک کنید. یک دنیا سپاس🙏 شماره هاشون در پویش: 7⃣ ساره کشتکار 8⃣ امیرعباس کشتکار 2⃣ سید امیرمهدی و سید امیرعلی طباطبایی دوستتون داریم😍😍😍 ...
7 مرداد 1399