امیرعباسامیرعباس، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

برای امیرعباس گلم

خاطرات پسر گلم

نیم سالگیِ گل پسر😍

1398/10/8 14:54
246 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم سلام

امروز شما ۶ ماه و ۱۲ روزه شدی.😍

۶ ماه گذشت.

نیم سال از عمر شما سپری شد.

دلم میخواست برات یه جشن کوچولوی نیم سالگی بگیرم، دلم میخواست زودتر بیام و برات از این ماه زندگیت بنویسم اما ببخش این روزها اصلا دل و دماغ هیچ کاری رو ندارم.😐

فکر و ذهنمان فقط شده زندایی و دعا براش که از کما در بیاد و به زندگی برگرده...

یکشنبه ی هفته ی پیش بردیمت مرکز بهداشت واسه مراقبت و واکسن ۶ ماهگیت.

وزنت ۹ کیلو و ۱۰۰ گرم بود که گفتن یه کم نسبت به هم ست و سالهاست بیشتری و به خاطر شیری هست که میخوری، آخه آجی ساره هم تا شیر میخورد تپل بود و بعد که تحرکش بیشتر شد خیلی لاغر شد.😉

قدت ۶۸ونیم بود که گفتن خوبه و روی نموداره.😊

خلاصه که همه چی خوب بد و واکسنت رو هم آقای صادقی زحمت کشید و زد.

برای این واکسن خیلی اذیت شدی. از ظهر شروع به گریه کردی تا ساعت ۱۲ شب، و بعد با آستامینوفن یه کم خوابیدی و چند بار توی شب بیدار شدی و گریه می کردی. خداروشکر تب زیادی نکردی و مجبور به خوردن قطره غیر از همون یک بار نشدی و غصه ای از این بابت نداشتیم.😁

فرداش هم تا ظهر بی تابی می کردی اما بعدش دیگه کم کم خوب شدی و دردت کم شد.

عزیزکم

هنوز دمر نیفتادی که گفتن مشکلی نیست و هنوز برای این کار وقت داری.😄

اما کارهای دیگه که باید بکنی رو میکنی مثل واکنش نشون دادن به اسمت، به تصویرت توی آینه، به صداهای اطرافت، گرفتن اشیا در دستات، خندیدن، عکس العمل نسبت به چهره های آشنا و غریب و ...😘

کلی وقت با پتوت بازی میکنی، با عروسک میانه ی بهتری داری تا ماشین و اسباب بازی های دیگه.

آب از دهنت راه افتاده که به خاطر دندونهاته.

همه ی دستت رو توی دهنت میکنی و حرص میخوری. لثه هات رو برات ماساژ میدم و شما این کار رو دوست داری و آروم تر میشی.😊

چند روزی هست که بیشتر روی پهلو میتابی و تلاش میکنی تا به شکم برگردی اما هنوز کامل نمی تونی.

دیگه اصلا نمیخوای بخوابی، تا روی زمین می گذاریمت کمرت رو بالا می گیری و میخوای بلند شی.

روی دست هم که باشی خودت رو پرت میکنی به سمت عقب و میخوای خودت بری.🤔

عزیزکم دوستت دارم.😍

منو ببخش که خیلی برات نمی نویسم.

دعا کن اوضاع روحی ما بهتر بشه و زندایی جون به زندگی برگرده.

شما بعد از واکسن زدنت که توی کریرت گذاشتمت تا کمتر اذیت بشی و گریه نکنی👇👇👇









پسندها (5)

نظرات (4)

مامان آیسلمامان آیسل
8 دی 98 20:54
ای جانممممم....خدا حفظش کنه
مامانی امیرعباس و ساره
پاسخ
ممنون عزیزم
خدا آیسل جون رو هم حفظ کنه براتون.😍
عمه فروغعمه فروغ
8 دی 98 21:18
نیم سالگیت مبارک گل پسر😘
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
8 دی 98 23:47
نازی خدا حفظش کنه

بلا از شما و عزیزانتون دور باشه،چ اتفاقی برای زندایی افتاده؟
مامانی امیرعباس و ساره
پاسخ
ممنون عزیزم
حدود ۲۰ روزه که توی کما رفته به خاطر لخته ای که توی مغزش رفته.
دعا کنید براش.
توی وبلاگ ساره جون کاملتر نوشتم.
یلدا
28 دی 98 10:38
خدایا چه قدر زود بزرگ شدی گاهی دلم برای بچه تر بودنت تنگ میشود.