امیرعباسامیرعباس، تا این لحظه: 4 سال و 11 ماه سن داره

برای امیرعباس گلم

خاطرات پسر گلم

زمینی شدنت مبارک امیرعباسم😙

جمعه ۲۴ خردادماه پسرکم سلام😙 روز زایمانم همینطور نزدیک میشد و استرس و انتظار من برای زمینی شدن تو شدیدتر.🤔 صبح خاله مریم زنگ زد و گفت که شب میخوایم بریم پارک برای شام. تصمیم گرفتم به خاطر ساره جون ما هم بریم آخه گفتم معلوم نیست دوباره کی بتونیم بریم بیرون.😊 دیر رفتیم حدود ساعت ۱۱ شب بود اما خوش گذشت البته پارک خیلی شلوغ بود و یه کم برام سخت بود و استرس گم شدن بچه ها رو خیلی داشتیم آخه یگانه یه بار گم شد و با کلی گشتن و سلام و صلوات پیدا شد.😄 ساعت ۱ونیم بعد از نیمه شب به خونه برگشتیم و ساره جونی توی ماشین خوابش برد. من هم برعکس شبهای قبل که خوابم نمیبرد از خستگی تا اذان صبح یه خواب راحت داشتم. بعد از اذان صبح دیگه خوابم ن...
14 تير 1398

آغاز کلام

سلام پسر گلم تصمیم گرفتم برای شما هم یه وبلاگ جدید درست کنم تا خاطرات خودت رو اینجا برات ثبت کنم. چون دوست دارم بتونم خاطرات تو و ساره رو تا اونجا که بشه براتون ثبت کنم. خیلی دوستت دارم. راستی اینم آدرس وبلاگ ساره جون👇👇👇 http://sareh92.niniweblog.com
14 تير 1398