جشن تولد کوچولو😉
امیرعباسم سلام
سه شنبه ی هفته ی پیش یعنی سوم تیرماه همزمان با تولد حضرت معصومه علیها السلام و روز دختر، بالاخره با تاخیر تقریبا یک هفته ای، یه جشن تولد کوچولو و خودمونی برات گرفتیم. البته جشن که نه، یه دور همی خودمونی (انگار هنوز قلبمون برای جشن گرفتن آمادگی نداره و داغداره😣)
با خاله مریم و خاله راضی و عمه زهرا قرار گذاشتیم خونه ی ما و دو تا کیک (یکی به مناسبت تولد شما و حسنا که چهل روز از شما بزرگ تره و یکی به مناسبت روز دختر برای ساره، نجمه سادات و حسنا) پختیم🎂
و برای شام هم پیتزا درست کردیم و خوردیم.🍕
و باباها هم اومدن و دور هم خوش گذروندیم.
خیلی خوش گذشت البته بماند که پخت کیک و پیتزا و تزئینات با اعمال شاقه انجام شد 😁 آخه هر کدوممون یه بچه کوچیک داشتیم که همینطور نق می زد و می خواست بغل باشه😉 دست عمه درد نکنه خیلی کمک کرد.
هدیه هم برات یه دست لباس خریدم که برای تولدت پوشیدی😉
دلم میخواست مثل تولد یک سالگی ساره، یه جشن مفصل با حضور بچه ها برات بگیرم اما هنوز شرایط روحیمون مساعد نیست و به همین تولد کوچولو اکتفا کردیم. انشاالله سالهای بعد عمری باشه برات جبران می کنم عزیزم😍
راستی همون سه شنبه شب، موفق شدی ۵ قدم بدون کمک ما راه بری عزیزم مبارکت باشه فکر کنم دیگه به زودی راه بری.
به مبل می ایستی و بعد دستت رو رها می کنی و یکی دو قدم جلو میری.👏👏👏
پریروز (یکشنبه ۸ تیرماه) هم برای اولین بار ساعت ۱ بعدازظهر، حدود یک دقیقه بدون کمک ایستادی اما وقتی اومدیم ازت عکس بگیریم دیگه نشستی😁 الان هم دیگه مدت زمان ایستادنت بیشتر شده.
نمیدونم این رو هم گفتم یا نه، وقتی بهت می گیم لالا کن سرت رو روی بالشت می گذاری و می خوابی 😊
دو روز هم هست که موشی کردن رو یاد گرفتی😉
حسنا و امیرعباس😍
تازه متولدین در آغوش پدران گرامشان😁
اینم موشی کردن امیرعباس😊