امیرعباسامیرعباس، تا این لحظه: 4 سال و 11 ماه سن داره

برای امیرعباس گلم

خاطرات پسر گلم

خلاصی از دلهره ای سخت

1399/4/12 21:45
191 بازدید
اشتراک گذاری

امیرعباسم سلام
میوه ی دلم سلام
ثمره ی زندگیم سلام


خدا را شکر که سالمی.
خدا را شکر که در کنارمی و زندگی را برایم معنا می کنی.
چقدر امروز روز سختی بود هم برای من و هم برای تو.


گریه کردی و من پا به پایت گریه کردم.
بی قرار بودی و من نمی دانستم برای رفع این بی تابی و بی قراری چه کنم.


تمام ترفندهای مادرانه ام را به کار بستم تا در آغوشم آرام گیری و اشک نریزی تو اما حدود ۸ ساعت گرسنه بودی و تشنه و من نمی توانستم این دو را رفع کنم.

دلم نمی خواست این پست را برایت بنویسم اما شاید بهتر باشد که بدانی که تحمل تمام این سختی ها به خاطر سلامتی خودت بوده است.

امروز یعنی پنجشنبه ۱۲ تیرماه در یک سال و ۱۷ روزگی ات تو را به کیلینیک اردیبهشت آوردیم تا بالاخره به اتاق عمل بروی و جراحی شوی.

خیلی تحقیق کردیم و نظر چندین دکتر متخصص را جویا شدیم و دریافتیم که این راه بهترین راه است و چاره ای جز عمل نداریم و هر چه زودتر عمل شوی نتیجه رضایت بخش تر خواهد بود.

از بدو تولدت متوجه مشکلت شدیم (بیضه ی نزول نکرده که خداروشکر فقط سمت راست بود). دکترت گفت که تا ۶ ماه صبر کنیم شاید خودبخود پایین بیاید اما نشد.
سونوگرافی و معاینه هایت حاکی از این بود که این مشکل به خودی خود رفع نخواهد شد.


چندین دکتر رفتیم و خواستیم بدون عمل حل شود و تا یک سالگی ات صبر کردیم اما دکترها گفتند که باید هر چه زودتر عمل شوی وگرنه برایبرای آینده ات خطرآفرین خواهد بود.

و بالاخره دیروز برایت تشکیل پرونده دادیم و امروز مهیای عمل شدیم.
از صبح ساعت ۶ونیم دیگر چیزی نخوردی و این گرسنگی و تشنگی را تا ساعت ۲و پانزده دقیقه ی بعدازظهر که داروی بیهوشی به تو تزریق کردند تاب آوردی.


چقدر گریه کردی و من قلبم انگار داشت از جا کنده میشد.
خیلی سخت بود خیلی.
خداروشکر که گذشت و اکنون که دارم برایت می نویسم در اتاق ریکاوری هستی و تو را هنوز در بخش نیاورده اند اما دیدیم که به هوش آمده ای و چشمانت باز بود و خداراشکر اوضاعت رو به راه است.


عملت حدود یک ساعت به طول انجامید و دکترت از عملت راضی بود و گفت که خداروشکر موفقیت آمیز بوده و کمی هم مشکل فتق داشتی که آن هم حل شده.

الان ساعت ۴و سی دقیقه بعدازظهر است و من منتظرم تا تو را به بخش بیاورند و از شیره ی جانم تو را سیراب کنم.

امیدوارم دیگر پایت به بیمارستان و اتاق عمل باز نشود (مگر اینکه دکتر جراح شوی و برای مداوای بیماران به اتاق عمل بروی😉)

بک بار انتظار پشت در اتاق عمل را برای ساره تجربه کردم و این بار برای تو.

انشاالله همیشه سالم باشید عزیزان من.
فقط غصه ام این است که تازه در مسیر قدم برداشتن پا نهاده ای و می ترسم این عمل تو را از راه رفتن بازدارد.


اما باز هم توکل و امید بر خدا‌
راضی ام به رضای او‌


الان ساعت ۵ و ده دقیقه هست و تازه آوردند توی بخش.
یه کم چشم هات رو باز کردی و در بغل من بودی و بعد خوابیدی.
سرم بهت وصله و آرومی.
خداراشکر
خدا را صد هزار مرتبه شکر


الان ساعت ۹و چهل و پنج دقیقه ی شب هست و شما دو سه بار بیدار شدی و شیر خوردی و آب.
بیشتر خوابی و هنوز اثرات داروی بیهوشی در بودنت هست.
خداروشکر که خوبی.
امیدوارم هر چه زودتر سلامتی کاملت رو به دست بیاری عزیز دلم😍

خدایا خودت همه ی فرزندان سرزمینمان را سالم و تندرست نگهدار
الهی آمین

پسندها (6)

نظرات (1)

طاهرهطاهره
1 مرداد 99 2:02
خداروشکرکه حال پسرخوشگلمون خوبه
خ خ ناراحت شدم با گان دیدمش
خ خوب کردین که زودعملش کردین
انشاالله که همیشه خوشحال وسلامت باشه
مامانی امیرعباس و ساره
پاسخ
خداروشکر
ممنون عزیزم