واکسن دوماهگی
سلام عزیز دلم
پنجشنبه ۳۱ مردادماه صبح اول آجی ساره رو گذاشتیم خونه ی آقاجونینا و شما رو برای چکابجواب بردیم پیش دکترت توی درمانگاه (خانم دکتر آقانیا). دکتر که دیدت گفت که خداروشکر همه چی خوبه هم وزنت، هم قلب و گلو و ....
بعد با بابایی بردیمت مرکز بهداشت واسه مراقبت دوماهگی و واکسنت با ۵ روز تاخیر.
خداروشکر همه چی خوب بود فقط یه کم وزنت بالاتر از نمودارت بود که به خاطر اینه که شیر من چربه و شما یه کم تپل میشی تا وقتی که شیر میخوری، ساره هم همینطور بود و بعد به نمودارش برگشت.
قد: ۵۸، وزن: ۶ کیلو و دور سرت ۳۹
برای واکسنت روی پای من نشستی و قطره فلج اطفال رو توی دهانت ریخت و به پای چپت هم واکسن زد. گریه کردی و با هق هق گریه ات دلم رو آشوب کردی.
وقتی توی ماشین نشستیم با خوردن شیر آروم شدی هرچند که توی خوردنت هم هق هق میکردی. خوابت بردبرو و توی خونه هم یک ساعتی خواب بودی اما بعدش بیدار شدی و مدام گریه میکردی. یه کوچولو خوابت می برد اما از درد بیدار میشدی. تا آخر شب همین کارت بود و من از کنارت نمی تونستم تکون بخورم. آستامینوفن هم نمی شد بهت بدم آخه به خاطر فاویسمت دکتر گفت که تا تب نکردی بهت ندم. تو گریه میکردی و منم پا به پات غصه میخوردم و کاری نمی تونستم بکنم.
شب تب کردی و مجبور شدم بهت دارو بدم. انگار یه کم آروم تر شدی و بهتر خوابیدی و گریه ات توی شب خیلی کمتر بود و خداروشکر تبت هم پایین اومد.
روز سختی رو گذروندی اما خوب برای بدنت این واکسن لازم بود و انشاالله که تنت رو در مقابل بیماری ها مقاوم میکنه.
عزیز دلم خیلی دوستت دارم.
باید زودتر این خاخاطره رو برات می نوشتم اما فرصت نکردم.
اینم شما وقتی که تازه واکسنت رو زدیم و خونه اومدیم و شما خواب بودی.😙