همایش شیرخوارگان حسینی
بخواب علی اصغرم
بخواب و آرام بگیر.
نمیدانم چگونه آرامت کنم. لبهای خشکیده ات به کویر می ماند و شیری نمانده تا سیرابت کند.
آغوشم آرامت نمیکند و بی تابی ات قلبم را چنگ می زند.
بخواب که این لشگر صدای گریه ات را نشنوند و تو را از من نگیرند.
کودک شش ماهه ی من، سرباز کوچک من
حوریان محو رخ مه پاره ات
کعبه خیل ملک گهواره ات
گردش چشمان تو عشق آفرین
رشته قنداقه ات حبل المتین
زینت آغوش و دامان رباب
آینه گردان رویت آفتاب
عالم و آدم همه محتاج تو
بر سر دوش پدر معراج تو
بسته بر هر تار موی تو نجات
تشنه لب های تو آب حیات
کودکی، اما به معنا پیر عشق
روی دستان پدر، تفسیرِ عشق
و دیروز روز علی اصغرِ حسین بود. روز شش ماهه ی حسین.
و تو کودک سه ماهه ی من
لباس مشکی بر تنت، علی اصغروار رهسپار همایش شیرخوارگان حسینی شدیم.
حتی تصور آن لحظه هایی که بر امام حسین و دل رباب گذشته دل هر آدمی را به درد می آورد.
آه ای رباب
چه کشیده ای آنگاه که شیر در سینه ات آمده اما کودکت نبوده تا در آغوشش بگیری و سیرابش کنی.
فقط باید مادر باشی تا قطره ای از دریای این مصیبت را درک کنی.
کودک من
تو را به روضه ی علی اصغر بردم تا خودش پشت و پناهت باشد و تو نیز سربازی از سربازان امام زمانت شوی.
جمعه ۱۵ شهریورماه روز علی اصغر، حسینیه ی مسجد ائمه اطهار علیهم السلام، ساعت ۱۰:۳۰ صبح
اینم امیرعلی که البته تا میخواستیم ازش عکس بگیریم میخواست گوشی رو بگیره و نمیشد عکس قشنگ ازش گرفت
یا علی اصغر
با دستان کوچکت گره های زندگی همه را باز کن و یاور همه ی بچه ها باش.
الهی آمین.
پی نوشت
* سه چهار روزه که علاوه بر این که به طرف پایین می غلتی گردش ۱۸۰ درجه هم داری و به اطرافت حرکت میکنی. قبلا فقط پایین می اومدی.
* از دیروز تا حالا دستهات رو باز میکنی از اول تا حالا دستهات اکثر اوقات مشت بوده و بازش نمیکردی. چقدر ذوق انگشتان و ناخنهای کشیده ات رو میکنم.
* دیروز سایز پوشکت رو به ۳ تغییر دادم و چون پوشک پَم پِرز گیرمون نیومد کانفی گرفتیم. سایز لباست رو هم هفت هشت روزی هست ۳ کردم.
خیلی دوستت دارم پسرکم😙