همایش شیرخوارگان حسینی
بخواب علی اصغرم بخواب و آرام بگیر. نمیدانم چگونه آرامت کنم. لبهای خشکیده ات به کویر می ماند و شیری نمانده تا سیرابت کند. آغوشم آرامت نمیکند و بی تابی ات قلبم را چنگ می زند. بخواب که این لشگر صدای گریه ات را نشنوند و تو را از من نگیرند. کودک شش ماهه ی من، سرباز کوچک من حوریان محو رخ مه پاره ات کعبه خیل ملک گهواره ات گردش چشمان تو عشق آفرین رشته قنداقه ات حبل المتین زینت آغوش و دامان رباب آینه گردان رویت آفتاب عالم و آدم همه محتاج تو بر سر دوش پدر معراج تو بسته بر هر تار موی تو نجات تشنه لب های تو آب حیات کودکی، اما به معنا پیر عشق روی دستان پدر، تفسیرِ عشق و دیروز روز علی اصغرِ حسین بو...